باجلانلغتنامه دهخداباجلان . [ ج ِ ] (اِخ )(ایل ...) طایفه ای از ایلات کرد ایران که 150 خانوارند و در قورقو و جگرلوی زهاب سکونت دارند و مذهب آنان تسنن است . (جغرافیای سیاسی کیهان ص
باقلانیلغتنامه دهخداباقلانی . [ ] (اِخ ) نام بندی و پلی است . (غیاث اللغات ). خاقانی در قصیده ای بمطلع:از سر زلف تو بویی سربمهر آمد بماجان به استقبال شد کای مهر جانها تا کجا.که بر
باقلانیلغتنامه دهخداباقلانی .[ ق ِ ] (ص نسبی ) باقلی فروش . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). منسوب است به باقلی که داد و ستد آنرا افاده می کند. (از انساب سمعانی ). منسوب به باقلاست .
نادرآبادلغتنامه دهخدانادرآباد. [ دِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان حومه ٔ بخش مرکزی شهرستان قزوین در 10500 گزی شمال غربی قزوین قرار دارد. دامنه ای سردسیر است با 96 نفر سکنه از طایفه ٔ ب
اسماعیل آبادلغتنامه دهخدااسماعیل آباد. [ اِ ] (اِخ ) دهی جزء دهستان حومه ٔ بخش مرکزی شهرستان قزوین ، در 8000گزی شمال قزوین ، در دامنه . سردسیر. سکنه 226 تن . شیعه . زبان فارسی . آب آن ا
اکبرآبادلغتنامه دهخدااکبرآباد. [ اَ ب َ ] (اِخ ) دهی از دهستان حومه ٔ بخش مرکزی شهرستان قزوین . سکنه ٔ آن 113 تن . آب آن از چشمه و رودخانه . محصول عمده ٔ آنجا غلات . صنایع دستی زنان