باتولغتنامه دهخداباتو. (اِ) بمعنی باتس باشد که ترنج است . (برهان ) (آنندراج ) (انجمن آرا) (شعوری ) (دمشقی ). اترج . (دمشقی ). اترنج . (دمشقی ) (الفاظالادویه ). || حب السلاطین .
باتولغتنامه دهخداباتو. (اِخ ) یا صاین خان . نام یکی از پادشاهان چنگیز. (برهان ) . نام یکی از خوانین مغول که او را باتوخان گفتندی و شهر سرای که از بلاد ترکستانست سرای باتو خوانند
باطولغتنامه دهخداباطو. [ ] (اِخ ) ضبط دیگری از کلمه ٔ باتو (باتوخان )، از سران طوایف مغول . رجوع به از سعدی تا جامی ص 59 و 374 شود.
باتو اغوللغتنامه دهخداباتو اغول . [ ](اِخ ) باتو فرزند گیوک خان بن اوکدای قاآن : ... و باتو برادران خود برکه اغول و توقاتیمور را با سپاه گران در مصاحبت منکوقاآن بموضع کلوران فرستاد ت
باتو اغوللغتنامه دهخداباتو اغول . [ ](اِخ ) باتو فرزند گیوک خان بن اوکدای قاآن : ... و باتو برادران خود برکه اغول و توقاتیمور را با سپاه گران در مصاحبت منکوقاآن بموضع کلوران فرستاد ت