بابهلغتنامه دهخدابابه . [ ب َ ] (اِ) اسم ماهیست در تاریخ قبط جدید: و یقطف ببابه . (تذکره ٔ داود ضریر انطاکی ج 1 ص 140 ذیل کلمه ٔ خرنوب ).
بابهلغتنامه دهخدابابه . [ ب َ ] (اِ) بمعنی دوشک و متکا و بالش و امثال آن که با پشم پر کرده باشند. (فرهنگ شعوری ج 1 ص 189). آکنده از پشم . (ناظم الاطباء).
بابهلغتنامه دهخدابابه . [ ب َ ] (اِخ ) دهی است از قرای بخارا. (منتهی الارب ) (آنندراج ). دهی است از قرای بخارا، ولی ازمیری گفته است یکی از مرزهای روم است و گمان نمیکنم مقصودش بج
بابةلغتنامه دهخدابابة. [ ب َ ] (اِخ ) یاقوت آرد: ازهری گوید: البابة، سرحدی است از ثغور روم . (از معجم البلدان ). و رجوع به آنندراج شود.
بابةلغتنامه دهخدابابة. [ ب َ ] (ع ص ) لایق و سزاوار. (ناظم الاطباء). || وجه و جهت . ج ، بابات . || در حساب و حدود بمعنی غایت است . (منتهی الارب ). || هذا بابته ؛ ای یصلح له . ||
بابهائی صغیرلغتنامه دهخدابابهائی صغیر. [ ئی ص َ ] (اِخ ) بابهای کبیر... بابهای صغیر را تکفیر کرد. رجوع به بابهائی کبیرشود. (ایران در زمان ساسانیان چ 1 صص 348 - 349).
بابهائی کبیرلغتنامه دهخدابابهائی کبیر. [ ئی ک َ ] (اِخ ) بابهائی کبیر که از روحانیون بزرگ جبل ایزلا بود در شمال نصیبین و در مذهب نسطوری قدمی راسخ و تعصبی سرشار داشت ، بابهائی صغیر را تک
بابهائیلغتنامه دهخدابابهائی . (اِخ ) در نصیبین مردی بابهای نام که از دودمان سلطنتی بوده افتخاراً برای امنیت سرحد سمت استانداری یافت . (ایران در زمان ساسانیان چ 1 ص 86).
بابةلغتنامه دهخدابابة. [ ب َ ] (اِخ ) یاقوت آرد: ازهری گوید: البابة، سرحدی است از ثغور روم . (از معجم البلدان ). و رجوع به آنندراج شود.
بابةلغتنامه دهخدابابة. [ ب َ ] (ع ص ) لایق و سزاوار. (ناظم الاطباء). || وجه و جهت . ج ، بابات . || در حساب و حدود بمعنی غایت است . (منتهی الارب ). || هذا بابته ؛ ای یصلح له . ||
بابهائی صغیرلغتنامه دهخدابابهائی صغیر. [ ئی ص َ ] (اِخ ) بابهای کبیر... بابهای صغیر را تکفیر کرد. رجوع به بابهائی کبیرشود. (ایران در زمان ساسانیان چ 1 صص 348 - 349).
بابهائی کبیرلغتنامه دهخدابابهائی کبیر. [ ئی ک َ ] (اِخ ) بابهائی کبیر که از روحانیون بزرگ جبل ایزلا بود در شمال نصیبین و در مذهب نسطوری قدمی راسخ و تعصبی سرشار داشت ، بابهائی صغیر را تک