پهلوسایلغتنامه دهخداپهلوسای . [ پ َ ] (نف مرکب ) پهلوزن . برابری کننده در مال و قدر و مرتبه . (برهان ). رجوع به پهلو ساییدن و پهلو سودن شود : مسای با من پهلو بابلهی چندین که نیک نا
اعزابلغتنامه دهخدااعزاب .[ اِ ] (ع مص ) دور شدن و دور کردن . (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). یقال : اعزبه اﷲ؛ ای اذهبه . (منتهی الارب ). دور شدن ، یقال : «من قراء القرآ
آنلغتنامه دهخداآن . (ضمیر، ص ) اسم اشاره بدور، چنانکه «این » اسم اشاره به نزدیک است . ج ، آنان ، آنها. و گویند آنان مخصوص بذوی الروح و آنها در غیرذوی الروح و هم در ذوی الروح م