بابقرانلغتنامه دهخدابابقران . [ ق َ ] (اِخ ) از قریه های مرو است . (معجم البلدان ) (مراصد الاطلاع ).
بابقرانیلغتنامه دهخدابابقرانی . [ ق َ ] (اِخ ) ابوالحسن احمدبن محمدبن عیسی بابقرانی . وی در عراق از حسین بن اسماعیل محاملی سماع کرد. (معجم البلدان ذیل بابقران ).
بابانجملغتنامه دهخدابابانجم . [ ن َ ] (اِخ ) قریه ای است شش فرسنگی مشرق ده رم . (فارسنامه ٔ ناصری ).
بابقرانیلغتنامه دهخدابابقرانی . [ ق َ ] (اِخ ) ابوالحسن احمدبن محمدبن عیسی بابقرانی . وی در عراق از حسین بن اسماعیل محاملی سماع کرد. (معجم البلدان ذیل بابقران ).
مطرلغتنامه دهخدامطر. [ م َ طِ ] (ع ص ) یوم مطر؛ روز باباران . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء).
هلابلغتنامه دهخداهلاب . [ هََ ل ْلا ] (ع ص ، اِ) باد سرد باباران . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || چند روز است نهایت سرد در کانون دوم . (منتهی الارب ). و گویند آن در هلبة ا