بابانوذرلغتنامه دهخدابابانوذر. [ ن َ / ذَ ] (اِخ ) یکی از کلانتران جرجان : به فرمان شاه اسماعیل صفوی ... و ارباب و کلانتران جرجان مثل سید رفیع و بابانوذر و غیرهما با پیشکش فراوان با
بابانورلغتنامه دهخدابابانور. [ ] (اِخ ) دهی از دهستان الند بخش حومه ٔ شهرستان خوی .65 هزارگزی شمال باختری خوی و 8 هزارگزی جنوب راه ارابه رو خان به ملحملی دره و کوهستانی سردسیر. سکن
بابانوروزلغتنامه دهخدابابانوروز. [ ن َ / ن ُ ] (اِ مرکب ) در اصطلاح کودکان پیری که به شب نوروز (شب اول سال ) جامه ٔ نو و شیرینی و بازیچه برای کودکان آرد. نظیر پاپانوئل و بُن اُم ژانو
بابانوروزفرهنگ انتشارات معین(نُ) (اِمر.) در اصطلاح کودکان ، پیری که به شب نوروز (شب اول سال ) جامة نو و شیرینی و بازیچه برای کودکان آرد. نظیر بابانوئل مسیحیان .
بابانوروزفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهدر فرهنگ ایرانی پیرمردی دارای ریش سفید انبوه و جامۀ دراز که در عید نوروز در خیابانها گردش میکند و به کودکان شیرینی و اسباببازی میدهد، نظیر بابانوئل؛ عمونورو
بابانورلغتنامه دهخدابابانور. [ ] (اِخ ) دهی از دهستان الند بخش حومه ٔ شهرستان خوی .65 هزارگزی شمال باختری خوی و 8 هزارگزی جنوب راه ارابه رو خان به ملحملی دره و کوهستانی سردسیر. سکن
بابانوروزلغتنامه دهخدابابانوروز. [ ن َ / ن ُ ] (اِ مرکب ) در اصطلاح کودکان پیری که به شب نوروز (شب اول سال ) جامه ٔ نو و شیرینی و بازیچه برای کودکان آرد. نظیر پاپانوئل و بُن اُم ژانو
باباشوریدهلغتنامه دهخداباباشوریده . [ دَ ] (اِخ ) امیر علیشیر گوید: به قصیده خوانی مشهورست . و با اکثر خوش طبعان مصاحبت دارد. و طبعش نیک است ، و در باب پیری این بیت از مثنوی اوست :قدم