باءلغتنامه دهخداباء. (حرف ) ب . با. بی . حرف دوم از الفبای فارسی میان الف و پ و حرف دوم از الفبای عربی میان الف و تاء و حرف دوم از ابجد. رجوع به «ب » و «با» شود.- امثال :از با
باءلغتنامه دهخداباء. (ع مص ) نکاح . (قطر المحیط). جماع . (منتهی الارب ). مباءة. بائة. نکاح کردن . وطی بسیار. مجامعت . مباشرت . آرامش با. || (ص ) مرد بسیارجماع . (مهذب الاسماء).
باعلغتنامه دهخداباع . (ع اِ) اَرَش . رَش . اندازه ٔ گشادن هر دو دست . (اقرب الموارد). ج ، اَبواع و بیعان و باعات . (از اقرب الموارد). بوع . (اقرب الموارد). مقدار دراز کردن هر د
باعفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهاندازۀ از سرانگشت دست راست تا سرانگشت دست چپ وقتی که دستها را افقی به دو طرف باز کنند؛ باز؛ یاز.
الباءلغتنامه دهخداالباء. [ اِ ] (ع مص ) فله خوراندن قوم را. و گویند البأت الجدی ؛ یعنی فله خورانیدم بزغاله را. (منتهی الارب ). فله دادن گوسفند بچه را. (تاج المصادر بیهقی ). || ج
الباءلغتنامه دهخداالباء. [ اِ ] (ع مص ) فله خوراندن قوم را. و گویند البأت الجدی ؛ یعنی فله خورانیدم بزغاله را. (منتهی الارب ). فله دادن گوسفند بچه را. (تاج المصادر بیهقی ). || ج
جابیهلغتنامه دهخداجابیه . (اِخ ) بکسر باء و تخفیف یاء قریه ای است از توابع جیدور از ناحیه ٔ جولان از اعمال دمشق نزدیک مرج الصفر جانب شمالی حوران . و قرب آن تلّی واقع است موسوم به