بؤسلغتنامه دهخدابؤس . [ ب ُءْس ْ ] (ع اِ) سختی و بلا. یقال : یوم بؤس و یوم نعم . ج ، ابؤس . (منتهی الارب ). سختی . (برهان ) (مهذب الاسماء) (شرفنامه ٔ منیری ) (دهار). سختی و
بؤسفرهنگ انتشارات معین(بُ) [ ع . ] ( اِ.) 1 - تنگی ، سختی . 2 - فشار. ؛ نعم و ~نرمی و درشتی ، سستی و سختی ، ناز و تنگی .
بوسلغتنامه دهخدابوس . (اِ) مخفف بوسه است و بعربی قبله گویند. (برهان ). معروف است و اصل آن بوسیدن است . (از انجمن آرا). اعراب ، ضم آنرا فتح کرده ، بوس گویند و در خود آورده اند و
بوسلغتنامه دهخدابوس . [ ب َ ] (ع مص ) بوسیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || آمیختن . || درشت گردیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
بوس دادنلغتنامه دهخدابوس دادن . [ دَ ] (مص مرکب ) بوسیدن : دوتایی شد و بر زمین بوس دادبخندید زو شاه و برگشت شاد. فردوسی .چو زد تیر بر سینه ٔ اشکبوس سپهر آن زمان دست او داد بوس . فرد
بوس کردنلغتنامه دهخدابوس کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) بوسیدن : سخنگوی رومی چو پاسخ شنیدزمین بوس کرد آفرین گسترید. فردوسی .چو رستم به نزدیک مهتر رسیدزمین بوس کرد آفرین گسترید.فردوسی
بوسلغتنامه دهخدابوس . (اِ) مخفف بوسه است و بعربی قبله گویند. (برهان ). معروف است و اصل آن بوسیدن است . (از انجمن آرا). اعراب ، ضم آنرا فتح کرده ، بوس گویند و در خود آورده اند و