ای کاشلغتنامه دهخداای کاش . [ اَ / اِ ] (صوت مرکب ) کاشکی . کاش : مردم آن است که چون مرد ورا بیندگوید ای کاش کم این صاحب غارستی . ناصرخسرو.ای کاش که بخت سازگاری کردی با جور زمانه
ای کاش از همان اول حقیقت (/ راستش) را (به او) گفته بودم.گویش اصفهانی تکیه ای: kâški az avval haqiqat-em bivâtabo. طاری: xâšga az aval hamečiš-em bevâttabo. /xâšga hamun rö-ɂe avval râšteš-em bevâttabo. طامه ای: kâški az avvel haq
ایِّکا اویکّاگویش گنابادی در گویش گنابادی به معنی این یکی و آن یکی ، هر کس و ناکس ، این و آن ، هرکی هرکی ، این کس و آن کس ، برای اشاره به غیر و ناشناس (دیگران) کاربرد دارد.
اکیاشلغتنامه دهخدااکیاش . [ اَک ْ ] (ع ص ، اِ) نوعی از جامه که رشته اش را دوباره ریسند همچو خز و پشم و جامه ٔ هیچ کاره . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
کاشکیلغتنامه دهخداکاشکی . (ق ) ای کاش . چه خوب بود که . کاج . لیت . (ترجمان القرآن ) (منتهی الارب ). کلمه ٔ تمنی است که آرزو باشد و بمعنی تأسف و افسوس و حسرت هم آمده است . (برها
کاشلغتنامه دهخداکاش . (ق ) بمعنی کاشکی بود. (صحاح الفرس ). بمعنی کاشکی است که کلمه ای باشد از اسمای ترجی و تمنی که خواهش و آرزو و حسرت است و در محل طلب چیزی به طریق آرزو گویند