ایکاروسلغتنامه دهخداایکاروس . (اِخ ) در اساطیر یونان ، پسر دایدالوس ، هنگامی که با بالهایی که پدرش تعبیه کرده بود فرار میکرد زیاد بخورشیدنزدیک شد، مومهایی که در ساختن بالها بکار رف
اسکاروسلغتنامه دهخدااسکاروس . [ اِ ] (اِخ ) توفیق افندی . مدیر بخش کتب اروپائی در دارالکتب المصریه . او راست : نوابغ الاقباط و مشاهیرهم . وی در این کتاب تراجم نوابغ قبطیان رادر قرن
ایناروسلغتنامه دهخداایناروس . (اِخ ) نام پادشاهی است که مصریان در ابتدای سلطنت اردشیر برای خود برگزیدند. ایناروس برای جنگ با ایرانیان از یونانیان کمک خواست ولی بعلت رشادت ایرانیان
اسطاروس اطیقوسلغتنامه دهخدااسطاروس اطیقوس . [ اَ اَ ] (معرب ، اِ مرکب ) (قانون ابن سینا) اسطیر اطیقوس . خرم . اسطر اطیقوس . حالبی . بوبونیون . قبسطالة. رجوع به اسطیر اطیقوس شود.
اسکاروسلغتنامه دهخدااسکاروس . [ اِ ] (اِخ ) توفیق افندی . مدیر بخش کتب اروپائی در دارالکتب المصریه . او راست : نوابغ الاقباط و مشاهیرهم . وی در این کتاب تراجم نوابغ قبطیان رادر قرن
ایناروسلغتنامه دهخداایناروس . (اِخ ) نام پادشاهی است که مصریان در ابتدای سلطنت اردشیر برای خود برگزیدند. ایناروس برای جنگ با ایرانیان از یونانیان کمک خواست ولی بعلت رشادت ایرانیان
تان نیراسلغتنامه دهخداتان نیراس . (اِخ ) پسر «ایناروس » بود که شخص اخیر بدوران پادشاهی اردشیر درازدست بحکومت مصر رسید و علیه اردشیر طغیان کرد و زیان های فراوان به ایرانیان وارد آورد.