ایکلغتنامه دهخداایک . (اِخ ) نام ولایتی است از ولایات فارس . (برهان ). ولایتی است بپارس معرب آن ایج است و از آنجا است مولانا عضد ایجی . (آنندراج ) (انجمن آرای ناصری ). رجوع به
ایکلغتنامه دهخداایک . [ اَ ] (ع مص ) انبوه و درهم شدن درخت پیلو. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || ج ِ ایکة. (منتهی الارب ). بیشه . (آنندراج ). بیشه و انبوهی درختان . (غیاث ).
عیکلغتنامه دهخداعیک . [ ع َ ] (ع اِ) درختان بهم پیچیده . و لغتی است در «ایک ». یکی آن عیکةاست . (از اقرب الموارد). رجوع به عیکة و ایک شود.
ایِّکا اویکّاگویش گنابادی در گویش گنابادی به معنی این یکی و آن یکی ، هر کس و ناکس ، این و آن ، هرکی هرکی ، این کس و آن کس ، برای اشاره به غیر و ناشناس (دیگران) کاربرد دارد.
ایکةلغتنامه دهخداایکة. [ اَ ک َ ] (ع اِ) درختان باهم پیچیده یا بیشه ٔ درختان کنار و پیلو. (منتهی الارب ) (آنندراج ). بیشه . (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی ص 23). مرغزار. ج ، ا