ایل بریلغتنامه دهخداایل بری . [ ب َ ] (اِخ ) بیست و یکمین از خانان ازبک خیوه است که تا 1153 هَ . ق . امارت داشته است .
خس البریلغتنامه دهخداخس البری . [ خ َس ْ سُل ْ ب َرْ ری ی ] (ع اِ مرکب ) کاهو بیابانی . (یادداشت بخط مؤلف ).
باب البریدلغتنامه دهخداباب البرید. [ بُل ْ ب َ ] (اِخ ) دروازه ایست بدمشق ، و آن از نزه ترین مواضع است و شعرا مکرر ذکر و وصف آنرا آورده اند. رجوع به عیون الانباء ج 2 ص 266 و معجم البل
بریزانیدنلغتنامه دهخدابریزانیدن . [ ب ِ دَ ] (مص ) (از ماده ٔ ریز و ریزه ) تفتیت . خرد کردن . ریزریز کردن . ریزه ریزه کردن . خردمرد کردن . و این کلمه را در سنگ گرده و سنگ مثانه و امث
رنهلغتنامه دهخدارنه . [ رِ ن ِ ] (اِخ ) شهری در مغرب فرانسه و مرکز ایالت ایله ویلن است . مطابق سرشماری 1954 م . دارای 112553 تن جمعیت است . این شهر در محل تلاقی ایل و ویلن و در
لرگانلغتنامه دهخدالرگان . [ ل َ ] (اِخ ) دهی از دهستان زانوس رستاق ، بخش مرکزی شهرستان نوشهر، واقع در 41هزارگزی جنوب نوشهرو 6هزارگزی پول . دارای 180 تن سکنه ٔ شیعه کردی و گیلکی و
سارسلغتنامه دهخداسارس . (اِخ ) دهی است از دهستان زانوسرستاق بخش مرکزی شهرستان نوشهر، واقع در 40 هزارگزی جنوب نوشهر، و 6 هزارگزی پول .کوهستانی ، و سردسیر و آب آن از چشمه و رودخان
سنجابیلغتنامه دهخداسنجابی .[ س ِ ] (اِخ ) بخشی از شهرستان کرمانشاه ، واقع در مغرب آن شهرستان ، و آن محدود است از طرف شمال ببخش روانسر، از شمال شرقی بدهستان خالصه ، از مشرق بدهستان