ایلغارلغتنامه دهخداایلغار. (ترکی - مغولی ، اِ) بسرعت بر فوج دشمن دویدن . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). حرکت سریع سپاهیان بسوی دشمن . هجوم . یورش . (فرهنگ فارسی معین ). شبگیر و شبیخون
ایلقارواژهنامه آزادحمله ، هجوم ایلقار کلمه ای است ترکی به معنی قسم ، عهد و پیمان ، معادل دیگر ترکی آن کلمه « آند » است . (ترکی) عهد و پیمان.
ایلغار کردنلغتنامه دهخداایلغار کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) تاختن . (یادداشت بخط مؤلف ). تاخت بردن . ناگاهان بر سر کسی یا لشکری به انبوه زود آمدن . رفتن لشکری خرد بسرعت با مقابله ٔ دش
ایلغارکنانلغتنامه دهخداایلغارکنان . [ ک ُ ] (نف مرکب ،ق مرکب ) در حال هجوم و حمله . (فرهنگ فارسی معین ).
ایغارفرهنگ انتشارات معین[ ع . ] (مص م .) 1 - تمام گرفتن عامل خراج را. 2 - دادن خراج به پادشاه در نهان و فرار از عمال آن . 3 - بخشیدن پادشاه زمینی را به شخصی بدون خراج .
ایغارلغتنامه دهخداایغار. (ع مص ) (از «وغ ر») در سختی گرما درآمدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || کینه ورو خشمناک گردانیدن . (منتهی الارب ) (از اق
ایلغامیشلغتنامه دهخداایلغامیش . (ترکی -مغولی ، ص ) ایلغار کرده . (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به ایلغار شود.
ایلغار کردنلغتنامه دهخداایلغار کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) تاختن . (یادداشت بخط مؤلف ). تاخت بردن . ناگاهان بر سر کسی یا لشکری به انبوه زود آمدن . رفتن لشکری خرد بسرعت با مقابله ٔ دش
ایلغارکنانلغتنامه دهخداایلغارکنان . [ ک ُ ] (نف مرکب ،ق مرکب ) در حال هجوم و حمله . (فرهنگ فارسی معین ).
ایلغامیشلغتنامه دهخداایلغامیش . (ترکی -مغولی ، ص ) ایلغار کرده . (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به ایلغار شود.