ایدونلغتنامه دهخداایدون . [ ای / اَ /اِ ] (ق ) اینچنین . (برهان ) (آنندراج ). اینچنین و بدین طریق . (ناظم الاطباء). همچنین . (لغت فرس اسدی ) (اوبهی ) (غیاث اللغات ) . پهلوی ، اتو
ایدونفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. اکنون؛ اینزمان؛ ایندم.۲. اینچنین: ◻︎ بدو گفت نستیهن ایدون کنم / که از خون زمین را چو جیحون کنم (فردوسی: ۴/۵۶).۳. اینجا.
فریدونفرهنگ نامها(تلفظ: fereydun) به معنی ' سه ایدون' یا ' سه اینچنین' ؛ (در اعلام) نام پسر آبتین یکی از بزرگان داستانی اقوام مشترک هند و ایرانی در روایات ایرانی که وی یکی از پا
آندونفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. [مقابلِ ایدون] آنجا.۲. آن سوی: ◻︎ خواسته چونان دهد که گویی بستد / روی گه ایدون کند ز شرم گه آندون (فرخی: ۲۸۹).۳. [مقابلِ ایدون] آنگاه؛ آن زمان.