ایجاعلغتنامه دهخداایجاع . (ع مص ) (از «وج ع ») دردناک ساختن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). بدرد آوردن . (تاج المصادر بیهقی ).
حجاةلغتنامه دهخداحجاة. [ ح َ ] (ع اِ) یک حجا. یک حباب .یکی کوپله . یکی از سوارگان آب . حَجا. || خوانندگی و ترنم که به آهستگی کنند. (منتهی الارب ).
اجاءةلغتنامه دهخدااجاءة.[ اَ ءَ ] (اِخ ) اجاءة بدربن عقال ، موضعی است که درآن سراها از متن جبل برآورده اند. (معجم البلدان ).
موجعلغتنامه دهخداموجع. [ ج َ ] (ع ص ) نعت مفعولی است از ایجاع . (از منتهی الارب ، ماده ٔ وج ع ). به درد آمده . (یادداشت مؤلف ). و رجوع به ایجاع و وجع شود.
دردمند کردنلغتنامه دهخدادردمند کردن . [ دَ م َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) بدرد آوردن . رنجور ساختن . ایجاع . ایصاب . (تاج المصادر بیهقی ).ایلام . (دهار). فجع. قفص . (منتهی الارب ) : مر آن چیز کآنت نیاید پسندمکن هیچکس را بدان دردمند. فردوسی .وآخ
درد آوردنلغتنامه دهخدادرد آوردن . [ دَ وَ دَ ] (مص مرکب ) بدرد آوردن . تولید درد کردن . دردناک ساختن . با درد همراه کردن . ایجاع . تفجیع. (تاج المصادر بیهقی ). فجع. (دهار). رنجور و بیمار کردن : چو عضوی بدرد آورد روزگاردگر عضوها را نماند قرار. سع