اکسدلغتنامه دهخدااکسد. [ اَ س َ] (ع ص ) بازار ناروان . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). بازار ناروا. (یادداشت مؤلف ).
پیهکستلغتنامه دهخداپیهکست . [ ک ِ ] (اِ) نام داروئی سمی که کچوله و کسیلا نیز گویند (از فرهنگ ناظم الاطباء و شعوری ج 1 ورق 256).
اقسطلغتنامه دهخدااقسط. [ اَ س َ ] (ع ص ) فرس اقسط؛ اسب راست استخوان ساق . || بعیر اقسط؛ شتر که پی قوائم آن خشک باشد در خلقت . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). || (ن تف ) بهتر. (ترجمان علامه جرجانی ترتیب عادل بن علی ). عادل تر. (آنندراج ). راست تر و بهتر. (مهذب الاسماء) <span class="h
اکسیدلغتنامه دهخدااکسید. [ اُ ] (فرانسوی ، اِ) هر جسمی که از ترکیب شبه فلز یا فلزی با اکسیژن حاصل شود مانند: اکسید آهن و اکسید ازت ، و اکسیدهای فلزی در طبیعت فراوان است . (فرهنگ فارسی معین ). خبث . زنگ . اکسید دو فر؛ زنگ آهن . خبث الحدید. اکسید دو زنک ؛ زنگ روی . (یادداشت مؤلف ). از اکسیدهای
اقشطدیکشنری عربی به فارسیکف , ريم , کف گيري , تماس اندک , شير خامه گرفته , کف گرفتن از , سرشير گرفتن از , تماس مختصر حاصل کردن , بطور سطحي مورد توجه قرار دادن , بطور سطحي خواندن
اکسیدفرهنگ فارسی عمیدترکیب اکسیژن با فلزها، غیر فلزها یا بنیانهای آلی. Δ اکسیدهای فلزی در طبیعت فراوان هستند و بیشتر مواد معدنی فلزات را تشکیل میدهند و مهمترین آنها اکسید آهن، اکسید مس، و اکسید آلومینیوم است.⟨ اکسید جیوه: (شیمی) مادۀ پودریشکل به رنگ زرد یا سرخ که نوع زرد آن خاصیت ضدعفونی قوی دارد.
بازارلغتنامه دهخدابازار. (اِ) در پهلوی واچار (در هوجستان واچار = سوق الاهواز. رجوع شود به خوزستان ) در پارسی باستان آباکاری مرکب از: آبا در سانسکریت سبها . بمعنی محل اجتماع و جزو دوم مصدر کاری ، بمعنی چریدن (دارمستتر، تتبعات ایرانی ج 2 ص <span class="hl" dir="