اکثریتدیکشنری فارسی به انگلیسیabsolute majority, body, generalities, majority, mass , preponderance, preponderancy
اکثریتلغتنامه دهخدااکثریت . [ اَ ث َ ری ی َ ] (ع مص جعلی ،اِمص ، اِ) بسیاری و افزونی . (ناظم الاطباء). || زیادتی در عدد. بیشتری و کثرت . (ناظم الاطباء).زیادتی در شماره . مقابل اقل
ردزیالغتنامه دهخداردزیا. [ رُ دِ ] (اِخ ) رودزیا. یکی از کشورهای جنوب افریقاست که در جنوب کنگوی بلژیک واقع است . قبلاً این سرزمین جزو اتحادیه ٔ افریقای جنوبی وابسته به بریتانیای
استینافلغتنامه دهخدااستیناف . [ اِ ] (ع مص ) استئناف . از نو گرفتن . (تاج المصادر بیهقی ). نو کردن . از نو کردن . تجدید. از سر گرفتن . از سر گرفتن کار و آغاز کردن آن : ناصرالدین از
دانشگاهلغتنامه دهخدادانشگاه . [ ن ِ ] (اِ مرکب ) دانشگه . محل دانش . جای دانش . جای علم . || اصطلاحاً مؤسسه ای که تعلیم درجات عالیه ٔ علوم و فنون و ادبیات و فلسفه و هنر کند. این ک
تاجیکلغتنامه دهخداتاجیک . (ص ، اِ) غیر عرب و ترک را تاجیک نامند. (شرفنامه ٔ منیری ). تازیک وتاژیک ، بر وزن و معنی تاجیک است که غیر عرب و ترک باشد. (برهان ). || عرب زاده ای که در
منکبرنیلغتنامه دهخدامنکبرنی . [ م ِک ُ ب ِ ] (اِخ ) مینکبرنی . لقب جلال الدین خوارزمشاه (617-628 هَ . ق .). تلفظ و معنی دقیق کلمه هنوز معلوم نیست . فرهاد میرزا در زنبیل ص 204 آن را