اکثریتلغتنامه دهخدااکثریت . [ اَ ث َ ری ی َ ] (ع مص جعلی ،اِمص ، اِ) بسیاری و افزونی . (ناظم الاطباء). || زیادتی در عدد. بیشتری و کثرت . (ناظم الاطباء).زیادتی در شماره . مقابل اقلیت . (یادداشت مؤلف ). بیشتر افراد یک کشور، یک منطقه یا شهر که از جهت زبان ، مذهب ، یا نژاد با هم وجه اشتراکی دارند،
اکثریتفرهنگ فارسی عمید۱. اکثر بودن؛ بیشتر بودن؛ بسیاری و افزونی.۲. (اسم) بیشتر افراد یک کشور یا یک شهر یا یک انجمن.۳. (اسم) افراد یک مجموعه، کشور، یا سازمان که ویژگیهای مشترک دارند و تعدادشان از سایر بخشها بیشتر است.
اکثریتدیکشنری فارسی به انگلیسیabsolute majority, body, generalities, majority, mass , preponderance, preponderancy
ردزیالغتنامه دهخداردزیا. [ رُ دِ ] (اِخ ) رودزیا. یکی از کشورهای جنوب افریقاست که در جنوب کنگوی بلژیک واقع است . قبلاً این سرزمین جزو اتحادیه ٔ افریقای جنوبی وابسته به بریتانیای کبیر بود. اکنون شامل دو قسمت است : رودزیای شمالی و رودزیای جنوبی و از کشورهای تحت الحمایه ٔ انگلیس است . این کشور را
استینافلغتنامه دهخدااستیناف . [ اِ ] (ع مص ) استئناف . از نو گرفتن . (تاج المصادر بیهقی ). نو کردن . از نو کردن . تجدید. از سر گرفتن . از سر گرفتن کار و آغاز کردن آن : ناصرالدین از این کلمات متأذی شد و طراوت آن حال بذبول رسید و مکاتبه ٔ دیگر رسانیدند مشتمل بر استیناف مصا
اکثریتلغتنامه دهخدااکثریت . [ اَ ث َ ری ی َ ] (ع مص جعلی ،اِمص ، اِ) بسیاری و افزونی . (ناظم الاطباء). || زیادتی در عدد. بیشتری و کثرت . (ناظم الاطباء).زیادتی در شماره . مقابل اقلیت . (یادداشت مؤلف ). بیشتر افراد یک کشور، یک منطقه یا شهر که از جهت زبان ، مذهب ، یا نژاد با هم وجه اشتراکی دارند،
اکثریتفرهنگ فارسی عمید۱. اکثر بودن؛ بیشتر بودن؛ بسیاری و افزونی.۲. (اسم) بیشتر افراد یک کشور یا یک شهر یا یک انجمن.۳. (اسم) افراد یک مجموعه، کشور، یا سازمان که ویژگیهای مشترک دارند و تعدادشان از سایر بخشها بیشتر است.
اکثریتدیکشنری فارسی به انگلیسیabsolute majority, body, generalities, majority, mass , preponderance, preponderancy
اکثریتلغتنامه دهخدااکثریت . [ اَ ث َ ری ی َ ] (ع مص جعلی ،اِمص ، اِ) بسیاری و افزونی . (ناظم الاطباء). || زیادتی در عدد. بیشتری و کثرت . (ناظم الاطباء).زیادتی در شماره . مقابل اقلیت . (یادداشت مؤلف ). بیشتر افراد یک کشور، یک منطقه یا شهر که از جهت زبان ، مذهب ، یا نژاد با هم وجه اشتراکی دارند،
اکثریتفرهنگ فارسی عمید۱. اکثر بودن؛ بیشتر بودن؛ بسیاری و افزونی.۲. (اسم) بیشتر افراد یک کشور یا یک شهر یا یک انجمن.۳. (اسم) افراد یک مجموعه، کشور، یا سازمان که ویژگیهای مشترک دارند و تعدادشان از سایر بخشها بیشتر است.
دولت اکثریتmajority governmentواژههای مصوب فرهنگستاندر نظام مجلسی، دولتی که حزب برخوردار از اکثریت تشکیل میدهد
اکثریتدیکشنری فارسی به انگلیسیabsolute majority, body, generalities, majority, mass , preponderance, preponderancy