لغتنامه دهخدا
اکباد. [ اَ ] (ع اِ) ج ِ کَبِد و کِبْد: و فلان یضرب الیه اکبادالابل ؛ ای یرحل الیه فی طلب العلم و غیره . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). ج ِ کَبِد. (دهار) (از اقرب الموارد): اولادنا اکبادنا؛ فرزندان ما جگرگوشگان ما هستند. (امثال و حکم دهخدا ج 1</s