اژهانلغتنامه دهخدااژهان . [ اَ ] (ص ) مردم کاهل و باطل و مهمل و بیکار. (برهان ). جمند. (جهانگیری ). اژکهن . اژکهان .
اجحانلغتنامه دهخدااجحان . [ اِ ] (ع مص ) ناگوارد کردن : اجحن الصبی . (منتهی الارب ). دَلَمه کردن کودک شیر را. بدغذا کردن . || تنگ گرفتن بر عیال از فقر یا بخل : اجحن علی عیاله . (
اژکهانلغتنامه دهخدااژکهان . [ اَ ک َ ] (ص ) مردم کاهل وباطل و مهمل و بیکار. اژکان . (برهان ). اژهن . (اوبهی ). اژهان . و این کلمه تصحیف وژکهان است : اشو گفت آنکه می بینی روانش بدی
اژهنلغتنامه دهخدااژهن . [ اَ هََ ] (ص ) مردم بیکار و مهمل و باطل . (اوبهی ) (برهان ). اژهان . (برهان ). اژگهان . (شعوری ). اژکهن . جمند. (جهانگیری ).