اچیلغتنامه دهخدااچی . [ اَ ] (ترکی ، اِ) اَچه . برادر کلان . در بعض نسخ به این معنی اخی بخاء معجمه آمده و آن از سهو کاتبان است . (غیاث ) (آنندراج ).
اچیفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهبرادر بزرگ: ◻︎ دلو چه یا حبل چه یا چرخ چی / این مثال بس رکیک است ای اچی (مولوی: ۱۱۰۶).
آچینلغتنامه دهخداآچین . (اِ) درختی عظیم با برگی کم عرض و طویل و گلی پنج برگ و سفید و خوشبوی ، و این درخت در اول گل آرد و سپس برگ کند و پوست بیخ آن مسهلی قوی است .
الاچیلغتنامه دهخداالاچی .[ اِ ] (اِ) هیل را گویند و به عربی قاقله ٔ صغار خوانند و به زبان هندی نیز هیل را لاچی گویند. (برهان ).سانسکریت الیکا . (حاشیه ٔبرهان چ معین از اشتینگاس )