اِشْتُوگویش گنابادی در گویش گنابادی یعنی عجله ، تعجیل ، شتاب ، با سرعت رفتن ، شور و شوق برای انجام کاری یا رفتن به جایی یا دیدار با کسی
اشتولغتنامه دهخدااشتو. [ اَ ] (اِ) انگِشت و زغال . (برهان ):اگر ز قلزم لطف تو قطره ای بچکددرون کوره ٔ دوزخ لهب شود اشتو. منصور شیرازی (از فرهنگ نظام ).|| جائی رانیز گویند که زغا
اشتوواژهنامه آزادچگونه، چطور، به چه صورت. به کسر الف، سکون شین و ضم تاء. مثال:اشتو رفتی؟ اشتو شکست؟ ضمنا باقی واژگان مثال به فارسی آمده نه گویش. (بروجنی) اُشتو؛ تند و سریع. (به
اشتولغتنامه دهخدااشتو. [ اَ ] (اِ) انگِشت و زغال . (برهان ):اگر ز قلزم لطف تو قطره ای بچکددرون کوره ٔ دوزخ لهب شود اشتو. منصور شیرازی (از فرهنگ نظام ).|| جائی رانیز گویند که زغا
اشتوواژهنامه آزادچگونه، چطور، به چه صورت. به کسر الف، سکون شین و ضم تاء. مثال:اشتو رفتی؟ اشتو شکست؟ ضمنا باقی واژگان مثال به فارسی آمده نه گویش. (بروجنی) اُشتو؛ تند و سریع. (به
اشتوالغتنامه دهخدااشتوا. [ اَ ت ُ ] (اِ) بمعنی اشتو که زغال و زغال دان باشد. (برهان ). انگشتانه . (فرهنگ نظام از جهانگیری ).