معنی اِحْلالُ السَّلامِ | واژه یاب

همه دیکشنری مترادف طیفی آزاد

+

ترجمه مقاله

جست‌وجوی دقیق

اِحْلالُ السَّلامِ

دیکشنری عربی به فارسی

برقراري صلح و آرام , استقرار صلح , برقراري صلح

جست‌وجوی مشابه

أحْلالُ الإستقرار

دیکشنری عربی به فارسی

برقراري ثبات , ايجاد ثبات

اِحْلالُ الأمْنِ

دیکشنری عربی به فارسی

برقراري امنيت , ايجاد امنيت , استقرار امنيت

إحْلالُ النّظامِ

دیکشنری عربی به فارسی

استقرار نظم , ايجاد نظم , برقراري نظم

أحالَ إلي

دیکشنری عربی به فارسی

ارجاع داد به , حواله کرد به , واگذار نمود به , محول کرد به

اِحْتِلالُ الأراضي

دیکشنری عربی به فارسی

اشغال سرزمينها (اراضي) , تصرّف اراضي

جست‌وجوی متن

برقراری صلح و آرام

دیکشنری فارسی به عربی

اِحْلالُ السَّلامِ

استقرار صلح

دیکشنری فارسی به عربی

اِحْلالُ السَّلامِ

برقراری صلح

دیکشنری فارسی به عربی

اِحْلالُ السَّلامِ ، إقرارالسلام

حج

لغت‌نامه دهخدا

حج . [ ح َج ج / ح ِج ج ] (ع مص ) آهنگ کردن . (منتهی الارب ). آهنگ کردن به چیزی . القصد الی الشی ٔ المعظم . (تعریفات جرجانی ص 56). قصد. (ترجمان القرآن جرجانی ) (

درآمدن

لغت‌نامه دهخدا

درآمدن . [ دَ م َ دَ ] (مص مرکب ) داخل شدن . درون شدن . درون رفتن . ورود کردن . وارد شدن . وارد گشتن . به درون شدن . فروشدن . بدرون آمدن . اندرآمدن . دخول کردن