معنی اِحْتَسَبَ بِـ | واژه یاب

همه دیکشنری مترادف طیفی آزاد

+

جست‌وجوی دقیق

اِحْتَسَبَ بِـ

دیکشنری عربی به فارسی

اکتفا کرد به , بسنده کرد به , قناعت کرد به , قانع شد به

جست‌وجوی مشابه

اِحْتَسَبَ

دیکشنری عربی به فارسی

شمرد , برشمرد , احصا کرد , حساب کرد , گمان برد , فرض کرد , حدس زد

احتساب

فرهنگ سره

بشمار آوردن، شمردن

احسب

دیکشنری عربی به فارسی

حساب کردن , محاسبه کردن , شمردن , حساب پس دادن , روي چيزي حساب کردن , محسوب داشتن , گمان کردن

اکتسب

دیکشنری عربی به فارسی

بدست اوردن , حاصل کردن , اندوختن , پيداکردن

أَحَسِبَ

فرهنگ واژگان قرآن

آيا حساب کرده

جست‌وجوی متن

اکتفا کرد به

دیکشنری فارسی به عربی

اِجْتَزَأَ بـِ ، اِحْتَسَبَ بِـ

قناعت کرد به

دیکشنری فارسی به عربی

اِجْتَزَأَ بـِ ، اِحْتَسَبَ بِـ

بسنده کرد به

دیکشنری فارسی به عربی

اِجْتَزَأَ بـِ ، اِحْتَسَبَ بِـ

قانع شد به

دیکشنری فارسی به عربی

اِجْتَزَأَ بـِ ، اِحْتَسَبَ بِـ

احتساب

لغت‌نامه دهخدا

احتساب . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) شماره کردن و آزمودن . (منتهی الارب ). بشمار آوردن . (زوزنی ). حساب کردن . || مزد و ثواب چشم داشتن . (منتهی الارب ). مزد بیوسیدن . (ت