اریفلغتنامه دهخدااریف . [ اُ ] (ص ) صورتی از اریب در تداول زنان . وُریب . مورب . کج . قناس : اریف بریده ؛ یعنی یک سوی آن پهن تر و یک سوی باریکتر و تنگ تر است . ابن العوام در کتا
اریفلغتنامه دهخدااریف . [ اُ ] (ص ) صورتی از اریب در تداول زنان . وُریب . مورب . کج . قناس : اریف بریده ؛ یعنی یک سوی آن پهن تر و یک سوی باریکتر و تنگ تر است . ابن العوام در کتا
اریبلغتنامه دهخدااریب . [ اُ ] (ص ) محرف . (جهانگیری ) (برهان ). کج . منحرف . قیقاج (بترکی ). (برهان ). اُریف . اریو. (رشیدی ). وریب و این اریب اصل کلمه ٔ مُورب عرب است ، یا هر
وریبلغتنامه دهخداوریب . [ وُ ] (ص ) چولی . اریف . (یادداشت دهخدا). اریب که کج و منحرف باشد. (برهان ). کژ. (حاشیه ٔ اسدی ). قیقاج [ در ترکی ] . (برهان ). و به کسر اول هم گفته اند
خوهلهلغتنامه دهخداخوهله . [ خوَهَْ / خُه ْ ل َ / ل ِ ] (ص ) خوهل . کژ. منحنی . معوج . ناراست . (ناظم الاطباء). اریف . اریب . (یادداشت مؤلف ).
خوهللغتنامه دهخداخوهل . [ خوَهَْ / خُه ْ / خوهََ ] (ص ) کج . منحنی . ناراست . (برهان ) (ناظم الاطباء). کژ. (لغت نامه ٔ اسدی ). اریف . اریب . خُل . (یادداشت مؤلف ) : پس ار ژاژ و