اوماللغتنامه دهخدااومال . (اِخ ) دهی است از دهستان رودپی بخش مرکزی شهرستان ساری . سکنه ٔ آن 100 تن و آب آن از رودخانه ٔ تجن و محصول آن برنج ، غلات ، پنبه ، کنف ، صیفی ، و شغل اها
اوماللغتنامه دهخدااومال . (اِخ ) دهی است از دهستان میان دورود بخش مرکزی شهرستان ساری . سکنه ٔ آن 580 تن و آب آن از رودخانه ٔ نکا و محصول آن برنج ، پنبه ، غلات ، حبوبات ، صیفی و ش
اومالیلغتنامه دهخدااومالی . [ اُ ] (یونانی ، اِ) اورمالی . روغنی است جداً گرم و سفت چون عسل که از ساق درختی گیرند. (مفردات قانون ابوعلی ص 160).دهن العسل و آنرا عسل داود هم گویند گ
اومالیلغتنامه دهخدااومالی . [ اُ ] (یونانی ، اِ) اورمالی . روغنی است جداً گرم و سفت چون عسل که از ساق درختی گیرند. (مفردات قانون ابوعلی ص 160).دهن العسل و آنرا عسل داود هم گویند گ
الومالیلغتنامه دهخداالومالی . [ ] (از یونانی ، اِ) لکلرک بصورت الاومالی و اله امل آورده و در تذکره ٔ ضریرانطاکی و تحفه ٔ حکیم بصورت الومالی ضبط شده است . لفظی یونانی و بمعنی عسل من
قلعه سرلغتنامه دهخداقلعه سر. [ ق َ ع َ س َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان میان دورود بخش مرکزی شهرستان ساری ، واقع در9000گزی جنوب نکا. موقع جغرافیایی آن دامنه و هوای آن معتدل و مرطوب م
دهنلغتنامه دهخدادهن . [ دُ ] (ع اِ) روغن . ج ، دِهان . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (مهذب الاسماء) (ترجمان القرآن جرجانی ص 49). روغن خواه از نباتات و خواه از حیوانا
حکاکلغتنامه دهخداحکاک . [ ح َک ْ کا ] (ع ص ) سوده گر. (مهذب الاسماء) (دهار). حک کننده . بسیار تراشنده . || نگین سای . (ربنجنی ) (تفلیسی ) (منتهی الارب ). نگینه سای . مهره سای .