اولیاءلغتنامه دهخدااولیاء. [ اَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان چهاربلوک بخش سیمینه رود شهرستان همدان . آب آن از چشمه و محصول آن غلات و لبنیات و شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی
اولیاءلغتنامه دهخدااولیاء. [ اَ ل ِ ] (اِخ ) نامی که امیرالمؤمنین علی علیه السلام به یکی از چهار طبقه ٔ شیعه ٔ خویش داد. (از ابن الندیم ).
اولیاءلغتنامه دهخدااولیاء. [ اَ ل ِ ] (ع اِ) وَلی ّ. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) : والذین کفروا اولیاؤهم الطاغوت یخرجونهم من النور الی الظلمات . (قرآن 257/2). رج
اولیاءفرهنگ انتشارات معین(اَ یا اُ) [ ع . ] (اِ.) جِ ولی . 1 - بزرگان . 2 - یاران ، دوستان ، عارفان .
اولیاءاللهفرهنگ انتشارات معین( ~. اُ لْ لا) [ ع . ] (ص مر.) 1 - دوستان خدا، مومنان . 2 - در تصوف ، آنان که از جانب خدا مؤید به حالات و مکاشفاتی شده اند که دیگر خلایق را بدان ها دسترسی نیست
حصار اولیاءلغتنامه دهخداحصار اولیاء. [ ح ِ اَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان بهنام عرب بخش ورامین شهرستان تهران . واقع در 20هزارگزی جنوب خاور ورامین و 5هزارگزی جنوبی راه آهن . ناحیه ای است
شاه اولیاءلغتنامه دهخداشاه اولیاء. [ هَِ اَ ] (اِخ ) لقبی است که شیعیان فارسی زبان به امیرالمؤمنین علی علیه السلام دهند. (یادداشت مؤلف ).
اولیاءاللهفرهنگ انتشارات معین( ~. اُ لْ لا) [ ع . ] (ص مر.) 1 - دوستان خدا، مومنان . 2 - در تصوف ، آنان که از جانب خدا مؤید به حالات و مکاشفاتی شده اند که دیگر خلایق را بدان ها دسترسی نیست
حصار اولیاءلغتنامه دهخداحصار اولیاء. [ ح ِ اَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان بهنام عرب بخش ورامین شهرستان تهران . واقع در 20هزارگزی جنوب خاور ورامین و 5هزارگزی جنوبی راه آهن . ناحیه ای است
شاه اولیاءلغتنامه دهخداشاه اولیاء. [ هَِ اَ ] (اِخ ) لقبی است که شیعیان فارسی زبان به امیرالمؤمنین علی علیه السلام دهند. (یادداشت مؤلف ).
خاتم الاولیاءلغتنامه دهخداخاتم الاولیاء. [ ت َ مُل ْ اَ ] (ع اِ مرکب ) آنکه ولایت بدو ختم شده است . ولی بزرگی که پس از او کسی بدان درجه از ولایت نخواهد آمد. لقبی است که صوفیان بزرگان خود