اوفلغتنامه دهخدااوف . (اِ صوت ) علامت اظهار درد است خاصه در سوختگی و خلیدن خار یا سوزن و امثال آن بر تن . (یادداشت مؤلف ). اُخ . اُف .
اوفلغتنامه دهخدااوف . [ اَ ] (ع مص ) آفت رسیدن . (تاج المصادر بیهقی ) (مصادر زوزنی ). زحمت و آفت رسیدن . (آنندراج ).
عوفلغتنامه دهخداعوف . [ ع َ ] (اِخ ) ابن ربیعبن سماعة، مشهور به ذوالخمار. رجوع به ذوالخمار، و الاعلام زرکلی شود.
عوفلغتنامه دهخداعوف . [ ع َ ] (اِخ ) ابن اثاثة، مکنی به ابوعبد و مشهور به مسطح . وی از صحابیان بود و بجهت سخنی که درباره ٔ عایشه ام المؤمنین گفته بود پیامبر (ص ) وی را تازیانه