اوغرلغتنامه دهخدااوغر. [ اَ غ َ ](اِ) مجمع پادشاهان و حکام و اشراف . مجمع و محفل سلاطین و اشراف و حکام و اکابر. || جایی که باد بسیار میوزد. (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (برهان ).
اوغرابلغتنامه دهخدااوغراب . [ اَ غ ُ ] (اِ) مرغابی سیاه ماهی خوار که گوشت آن نخورند. (یادداشت مؤلف ).
اوغروقلغتنامه دهخدااوغروق . (مغولی ، اِ) اغرغ . (ناظم الاطباء). آغروق . بنه . سازوبرگ . (سبک شناسی ج 3): و هولاکو در مرغزار زکی از حدودهمدان آغروقها را رها کرد. (جامعالتواریخ رشید
اغراهیلغتنامه دهخدااغراهی . [ اُ غ ُ ] (حامص ) در تداول عامه ، پول بگدا یا دوست دادن در سفر. (یادداشت بخط مؤلف ).
اوغرابلغتنامه دهخدااوغراب . [ اَ غ ُ ] (اِ) مرغابی سیاه ماهی خوار که گوشت آن نخورند. (یادداشت مؤلف ).
اوغروقلغتنامه دهخدااوغروق . (مغولی ، اِ) اغرغ . (ناظم الاطباء). آغروق . بنه . سازوبرگ . (سبک شناسی ج 3): و هولاکو در مرغزار زکی از حدودهمدان آغروقها را رها کرد. (جامعالتواریخ رشید
اغریلغتنامه دهخدااغری . [ اُ ] (اِ) ترکی است . دزد. چنانچه از نصاب ترکی و از اهل زبان بتحقیق پیوسته . (آنندراج ). دزد. (ناظم الاطباء). دزد. اوغری . (فرهنگ فارسی معین ).- باز اغر
اسوانلغتنامه دهخدااسوان . [ اُس ْ ] (اِ خ ) شهری بصعید مصر. (منتهی الارب ). شهری در مصر علیا. (دمشقی ). یاقوت گوید: شهری بزرگ و کوره ایست در آخر صعید مصر و اول بلاد نوبه بر ساحل