علم کردنلغتنامه دهخداعلم کردن . [ ع َ ل َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) برکشیدن تیغ و مانند آن . (آنندراج ) : زین ایمنم که تیغ جدایی علم کنی هر قطره خونم از تو جداگانه پر شده ست . نورالدین ظه
صاحب البحرلغتنامه دهخداصاحب البحر. [ ح ِ بُل ْ ب َ ] (اِخ ) آذری طوسی آن را لقب برادر زردشت گفته و در «جواهرالاسرار» در شرح قصیده ٔ معروف خاقانی که با مطلع ذیل شروع میشود:فلک کژروتر ا
طهمورثلغتنامه دهخداطهمورث . [ طَ رِ ] (اِخ ) نام پادشاهی بود از نبیره های هوشنگ . گویند ابلیس را مرکوب ساخته بود و سوار میشد و مدت پادشاهی او را بعضی سی سال و بعضی هزار سال نوشته
سوختنلغتنامه دهخداسوختن . [ ت َ ] (مص ) اوستا ریشه ٔ ساوچ ، سئوکایاهی (روشن کردن )، ساوکا «اتر» (شعله ٔ آتش )، «سائوکنت » (سوخته )،پهلوی «سوختن « » سوچیشن » ، هندی باستان ریشه ٔ