اوستالغتنامه دهخدااوستا. (اِ) اوستاد. استاد : هرکه گیرد پیشه ٔ بی اوستاریشخندی شد بشهر و روستا. مولوی . || (اِخ )اوستا. کتاب دینی زردشت : علم معنی از کتاب اوستاحاصلت ناید مکش چندین عنا.<p class="a
اوستالغتنامه دهخدااوستا. [ اَ وِ] (اِخ ) (بمعنی اساس ، بنیاد، متن اصلی ، پناه و یاوری ) در پهلوی اوستاک در متون تاریخی عربی بستاه ، البستاه ابستا، الابستا و الابستاق آمده است . کتاب مذهبی ایرانیان قدیم و زردشتیان و یکی از آثار قدیمی و شایدقدیم ترین اثر مکتوب مردم ایران است . تعیین زمان و قدمت
اوستائیلغتنامه دهخدااوستائی . [ اَ وِ ](اِخ ) منسوب به اوستا (زبان ...). از زبانهای هندواروپائی ایران که اوستا کتاب مقدس زرتشتیان به آن نوشته شده . اوستایی به احتمال قوی از زبانهای نواحی شرقی ایران بوده و در آن دو لهجه ٔ قدیم (گاثی ) و جدید میتوان تشخیص داد. تاریخ متروک شدن زبان اوستایی بدرستی د
اوستیالغتنامه دهخدااوستیا. [ اُ ] (اِخ ) شهری است قدیمی در ایتالیا بر مصب تیبره . در قرن 4 ق . م . برای حفاظت رم ساخته شد و بندرگاه رم گردید. پس از قرن سوم م . رو به انحطاط گذاشت . (دایرةالمعارف فارسی ).
اگوستالغتنامه دهخدااگوستا. [ اُ ] (اِخ ) شهری در ایالات متحده ٔ آمریکا (جیورجیا)، دارای 71000 تن سکنه . (از فرهنگ فارسی معین ).
اگوستالغتنامه دهخدااگوستا. [ اُ ] (اِخ ) بندری در صقلیه (سیسیل ) دارای 23000 تن سکنه . (از فرهنگ فارسی معین ).
اوستائیلغتنامه دهخدااوستائی . [ اَ وِ ](اِخ ) منسوب به اوستا (زبان ...). از زبانهای هندواروپائی ایران که اوستا کتاب مقدس زرتشتیان به آن نوشته شده . اوستایی به احتمال قوی از زبانهای نواحی شرقی ایران بوده و در آن دو لهجه ٔ قدیم (گاثی ) و جدید میتوان تشخیص داد. تاریخ متروک شدن زبان اوستایی بدرستی د
اوستاخلغتنامه دهخدااوستاخ . (ص ) گستاخ . (آنندراج ). || (حامص ) شوخی و بی شرمی و بی ادبی و گستاخی . (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (برهان ). جسارت . (برهان ) : روی صحرا هست هموار و فراخ هر قدم دامی است کم ران اوستاخ . مولوی .|| دلیر شدن و
اوستاخیلغتنامه دهخدااوستاخی . [ اُ ] (از فرانسوی ، ص نسبی ) در اصطلاح تشریح ، شیپور اوستاخی یا مجرای اوستاخی مجرایی در گوش آدمی که بحلق راه دارد. (ناظم الاطباء). اُستاش .
وستاقلغتنامه دهخداوستاق . [ وَ ] (اِخ ) اوستا. (الفهرست ابن الندیم ). معرب اوستا. رجوع به اوستا شود.
اوستائیلغتنامه دهخدااوستائی . [ اَ وِ ](اِخ ) منسوب به اوستا (زبان ...). از زبانهای هندواروپائی ایران که اوستا کتاب مقدس زرتشتیان به آن نوشته شده . اوستایی به احتمال قوی از زبانهای نواحی شرقی ایران بوده و در آن دو لهجه ٔ قدیم (گاثی ) و جدید میتوان تشخیص داد. تاریخ متروک شدن زبان اوستایی بدرستی د
اوستاخلغتنامه دهخدااوستاخ . (ص ) گستاخ . (آنندراج ). || (حامص ) شوخی و بی شرمی و بی ادبی و گستاخی . (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (برهان ). جسارت . (برهان ) : روی صحرا هست هموار و فراخ هر قدم دامی است کم ران اوستاخ . مولوی .|| دلیر شدن و
اوستاخیلغتنامه دهخدااوستاخی . [ اُ ] (از فرانسوی ، ص نسبی ) در اصطلاح تشریح ، شیپور اوستاخی یا مجرای اوستاخی مجرایی در گوش آدمی که بحلق راه دارد. (ناظم الاطباء). اُستاش .
خرده اوستالغتنامه دهخداخرده اوستا. [ خ ُ دَ / دِ اَ وِ ] (اِخ ) نام قسمتی از اوستای حاضر است که در زمان شاپور دوم ساسانی نوشته شده برای نماز و ادعیه ٔ روزانه و ایام متبرکه ٔ ماه و جشن های دینی و جز آن ، این ادعیه و صلوات را آباذرباد مهراسپندان موبدان موبد عصر شاه پ
خط اوستالغتنامه دهخداخط اوستا. [ خ َطْ طِ اَ وِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) از خطوط قدیمه و کاملاً الفبائی است . (تاریخ ایران باستان ص 16). خطی است که با آن اوستا را نوشته اند. رجوع به اوستا در این لغت نامه شود.
شاهنشاه زند و اوستالغتنامه دهخداشاهنشاه زند و اوستا. [ هََ هَِ زَ دُ اَ وِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از آفتاب باشد. (از برهان قاطع). یعنی آفتاب چه جمله گرمی از او متولد می شود وآتش پرستان هم بدین آتش پرستند. (شرفنامه ٔ منیری ).