اوراشتنلغتنامه دهخدااوراشتن . [ اَ ت َ ] (مص ) بر وزن و معنی برداشتن و بلند ساختن و افراختن باشد. (برهان ) (ناظم الاطباء) (انجمن آرای ناصری ) (هفت قلزم ) (آنندراج ). افراشتن . (ناظ
افراشتنلغتنامه دهخداافراشتن . [ اَ ت َ ] (مص ) برداشتن . بلند ساختن . (برهان ) (آنندراج ). افراختن . برداشتن . بلند ساختن . (ناظم الاطباء). همان افراختن است و فراشتن نیز لغتی است .
افراشتنلغتنامه دهخداافراشتن . [ اَ ت َ ] (مص ) برداشتن . بلند ساختن . (برهان ) (آنندراج ). افراختن . برداشتن . بلند ساختن . (ناظم الاطباء). همان افراختن است و فراشتن نیز لغتی است .
اوباشتنلغتنامه دهخدااوباشتن . [ اَ ت َ ] (مص ) اوباریدن . بلع کردن . (ناظم الاطباء). || پر کردن . || افکندن . (برهان ) (آنندراج ) (از انجمن آرا) : هست اوباشتن چه افکندن معنی دیگرش
تیغ افراشتنلغتنامه دهخداتیغ افراشتن . [ اَ ت َ ] (مص مرکب ) شمشیر کشیدن . آماده ٔ نبرد شدن : هرچه خواهی کن که ما را باتو روی جنگ نیست سر نهادن به در آن موضع که تیغ افراشتی .سعدی .
کمان افراشتنلغتنامه دهخداکمان افراشتن . [ ک َ اَ ت َ ] (مص مرکب ) برداشتن کمان به قصد تیر انداختن . (آنندراج ) (از فرهنگ فارسی معین ) : بسته گردددست مکاران چو بگشاید کمین پست گردد روی ج