اوجهلغتنامه دهخدااوجه . [ ] (اِ) نام درختی است . نارون . اوجا. (یادداشت مؤلف ). رجوع به اوجا و نارون شود.
اوجهلغتنامه دهخدااوجه . [ اَ ج َه ْ ] (ع ن تف ) باقدرتر و باجاه تر. (ناظم الاطباء). || موجه تر. || وجیه تر و خوشگل تر.
اوجهلغتنامه دهخدااوجه . [ اَ ج ُه ْ ] (ع اِ) ج ِ وجه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به وجه شود.
اوژهلغتنامه دهخدااوژه . [ اُ ژِ ] (اِخ ) (1854-1924م .) کلود. ادیب و نویسنده ٔ فرانسوی مؤلف کتب بسیارِ تعلیماتی است که در جمعآوری کتاب لاروس مصورو لاروس کوچک و لاروس عمومی و مج
اوجافرهنگ انتشارات معین(اِ.) = اوجه : نام چند گونه درخت از تیرة نارونان که در قسمت های کم ارتفاع جنگل های شمالی ایران می رویند؛ وجه ، لی وله ، لو نیز گویند.
اویجهلغتنامه دهخدااویجه . [ اُ وَ ج ِه ْ ] (ع اِ مصغر) مصغر اَوجُه . گویند: نظروا الی باویجه سوء؛ ای بکراهة. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
کلپلغتنامه دهخداکلپ . [ ک َ / ک َ پ َ ] (سانسکریت ، اِ) اصطلاحی نجومی است . بیرونی آرد: این روزهای است تمام که اندرو هر یکی از کواکب و اوجها و جوزهرهای ایشان را دورها تمام گردد
ریةالبحرلغتنامه دهخداریةالبحر. [ ی َ تُل ْ ب َ] (ع اِ مرکب ) چیزی است شبیه به شیشه و در کنار دریاها یافت میشود و ضماد اوجهت نقرس و شقاقی که از سرما به هم رسیده باشد نافعاست . (تحفه
طین جلودلغتنامه دهخداطین جلود. [ ن ِ ج ُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) خاکی است که پوست را بدان رنگ میکنند و سرخ مایل بزردی میشود با قوت قابضه و محلله و ضماد اوجهت اسهال و اورام نافع ا