اوانلغتنامه دهخدااوان . [ ] (اِخ )دهی است جزو دهستان رودبار بخش معلم کلایه ٔ شهرستان قزوین دارای 718 تن سکنه . آب آن از رودخانه ٔ محلی و محصول آنجا غلات و لوبیا و گردو و شغل اهالی زراعت است . استخر بزرگی دارد که آب از ته آن میجوشد و بدریاچه ٔ اوان معروف است .
اوانلغتنامه دهخدااوان . [ اَ / اِ ] (ع اِ) گاه . حین . (قاموس ). ابان . وقت و هنگام . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (مهذب الاسماء) (غیاث اللغات از صراح و منتخب و قاموس ). ج ِ آونة. (مهذب الاسماء) (از بحر الجواهر). آئنة. (ناظم الاطباء) :
اوانلغتنامه دهخدااوان . [ اِ ] (اِ) ایوان . (ناظم الاطباء). ایوان و کوشک . صفه ٔ بزرگ . (آنندراج ). نیم گنبد. (مهذب الاسماء). ج ، اُون . (ناظم الاطباء) (آنندراج ).
زنیان رومیTrachyspermum copticum, Ammi copticum, Carum copticum, ajwainواژههای مصوب فرهنگستانگونهای زنیان به شکل گیاهی یکساله به ارتفاع 20 تا 50 سانتیمتر و معطر و با برگهای 2 تا 3 بار شانهای و گلهای سفید و گلآذین چتری و میوههایی به طول 2 میلیمتر
چاوانلغتنامه دهخداچاوان . (نف ، ق ) در حال چاویدن . بانگ کنان مرغی از دوری فرزند یااز بیم و جز آن . چاوچاوان . رجوع به چاوچاوان شود.و رجوع به چاو شود.
آهوانلغتنامه دهخداآهوان . [ هَُ ] (اِ) ج ِ آهو : همه مرگ رائیم پیر و جوان که مرگ است چون شیر و ما آهوان .فردوسی .
آهوانلغتنامه دهخداآهوان . [ هَُ ] (اِخ ) نام محلی کنار راه سمنان بدامغان ، میان تیلستان و کلاته یعقوب در 266 هزارگزی طهران .
هائوآنلغتنامه دهخداهائوآن . (اِخ ) بنابر روایات فرزندان وی به همراه فرزندان دو تن دیگر به نام ت ِمِن و آاِرپ ُ به اتفاق پِردّیکاس نامی از آرُکس به مقدونیه آمده و در آنجا قرار گزیدند و شهر اِژس را مقر حکومت کردند (600 ق .م .). اینان و اعقابشان به مرور سایر قسمت
اوانکلغتنامه دهخدااوانک . [ ] (اِخ ) دهی است جزو دهستان الموت بخش معلم کلایه ٔ شهرستان قزوین دارای 559 تن سکنه . آب آن از چشمه و محصول آنجا غلات و لبنیات و شغل اهالی زراعت و گله داری و مکاری گری است . بیشتر سکنه ٔ آن زمستانها برای تأمین معاش به تنکابن میروند.
اوانکلغتنامه دهخدااوانک . [ ] (اِخ ) دهی است جزو دهستان وسط بخش طالقان شهرستان تهران دارای 357 تن سکنه . مقبره ٔ شعیب ابن صالح از مشایخ معروف در این ده است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1).
اوانیلغتنامه دهخدااوانی . [ اَ ] (ع اِ) ج ِ آنیه ، و آنیه ج ِ اِناء. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). ظروف و آوندها. (غیاث اللغات ) (از ناظم الاطباء) (آنندراج ) : مرا شاد کردی و آباد کردی سرای من از فرش و مال و اوانی . فرخی .بر مفرش پ
اوانیلغتنامه دهخدااوانی . [ اَ نی ی ](ص نسبی ) منسوب است به اوانا که قریه ای است در ده فرسنگی بغداد. (الانساب سمعانی ). رجوع به اوانا شود.
اوانکلغتنامه دهخدااوانک . [ ] (اِخ ) دهی است جزو دهستان الموت بخش معلم کلایه ٔ شهرستان قزوین دارای 559 تن سکنه . آب آن از چشمه و محصول آنجا غلات و لبنیات و شغل اهالی زراعت و گله داری و مکاری گری است . بیشتر سکنه ٔ آن زمستانها برای تأمین معاش به تنکابن میروند.
اوانکلغتنامه دهخدااوانک . [ ] (اِخ ) دهی است جزو دهستان وسط بخش طالقان شهرستان تهران دارای 357 تن سکنه . مقبره ٔ شعیب ابن صالح از مشایخ معروف در این ده است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1).
اوانیلغتنامه دهخدااوانی . [ اَ ] (ع اِ) ج ِ آنیه ، و آنیه ج ِ اِناء. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). ظروف و آوندها. (غیاث اللغات ) (از ناظم الاطباء) (آنندراج ) : مرا شاد کردی و آباد کردی سرای من از فرش و مال و اوانی . فرخی .بر مفرش پ
اوانیلغتنامه دهخدااوانی . [ اَ نی ی ](ص نسبی ) منسوب است به اوانا که قریه ای است در ده فرسنگی بغداد. (الانساب سمعانی ). رجوع به اوانا شود.
درگاوانلغتنامه دهخدادرگاوان . [ دَ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان طغرابجرد بخش زرند شهرستان کرمان واقع در 49 هزارگزی شمال زرند و 7 هزارگزی خاور راه فرعی زرند - راور. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8</spa
دلاوانلغتنامه دهخدادلاوان . [ دَ ] (اِخ ) دهی از دهستان پیران بخش حومه شهرستان مهاباد.سکنه آن 101 تن . آب آن از چشمه و محصول آن غلات و توتون و حبوبات است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
حساکاوانلغتنامه دهخداحساکاوان . [ ح َ ] (اِخ ) از نواحی کرمانشاه بوده است . مستوفی گوید : از کرمانشاه تا جکارمس شش فرسنگ و از آن تا دیه حساکاوان پنج فرسنگ و از او تا دیه کرند و خوشان شش فرسنگ است . (نزهةالقلوب ج 3 ص <span class="hl" dir="l
پوویس د شاوانلغتنامه دهخداپوویس د شاوان . [ دُ ] (اِخ ) پیر. نقاش فرانسوی . مولد لیون (1824 - 1898 م .).