چاوازلغتنامه دهخداچاواز. (اِخ ) دهی از دهستان نهارجانات بخش حومه ٔ شهرستان بیرجند که در 28 هزارگزی جنوب خاوری بیرجند واقع شده ، دامنه و معتدل است و 20 تن سکنه دارد. آبش از قنات و محصولش غلات و لبنیات است . شغل اهالی زراعت و را
آهوازلغتنامه دهخداآهواز. [ آه ْ ] (اِخ ) اهواز : گر از بهار خلق تو بوئی برد صباروید شکر ز نیش عقارب به آهواز.سیف اسفرنگ .
آوازلغتنامه دهخداآواز. (اِ) آوا. صوت . (صراح ). بانگ : از آواز کوسش همی روز جنگ بدرّد دل شیر و چرم پلنگ .فردوسی .چو بشنید آواز او را تبرگ بر آن اسب جنگی چو شیر سترگ . فردوسی .خور جادوان بد چو رستم
خاوازلغتنامه دهخداخاواز. (اِخ )دهی است از دهستان نهارجانات بخش حومه ٔ شهرستان بیرجند واقع در 47 هزارگزی خاور بیرجند. این ناحیه کوهستانی و دارای آب و هوای معتدل است و 46 تن سکنه داردکه مذهب آنها شیعی و زبان آنها فارسی است . آب
چاوازلغتنامه دهخداچاواز. (اِخ ) دهی از دهستان نهارجانات بخش حومه ٔ شهرستان بیرجند که در 28 هزارگزی جنوب خاوری بیرجند واقع شده ، دامنه و معتدل است و 20 تن سکنه دارد. آبش از قنات و محصولش غلات و لبنیات است . شغل اهالی زراعت و را
سقاوازلغتنامه دهخداسقاواز. [ س َق ْ قا ] (اِخ ) دهی جزء دهستان کیوی بخش سنجیبد شهرستان هروآباد، آب آن از چشمه و محصول آن غلات و حبوبات است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
فراوازلغتنامه دهخدافراواز. [ ف َ ] (اِخ )نام دو رود است از رودهای بخارا که یکی را فراواز علیا گویند و دیگری را فراواز سفلی و نام دیگر فراوازسفلی کام دیمو است . (از تاریخ بخارای نرشخی ص 39).