اوارهلغتنامه دهخدااواره . [ اَ رَ / رِ ] (اِ) دفتر حسابی باشد که حسابهای پراکنده ٔ دیوانی رادر آن نویسند و در این زمان آن دفتر را اوارجه گویند. (از آنندراج ) (برهان ) (ناظم الاطب
اوارهفرهنگ انتشارات معین(اِ رِ یا رَ) [ معر. ] (اِ.) دفتر حسابی که حساب های پراکندة دیوانی را در آن نویسند؛ اوارجه ، اوارج .
آوارهدیکشنری فارسی به انگلیسیexile, displaced, homeless, vagabond, vagrant, nomad, nomadic, refugee, wanderer
آوارهفرهنگ مترادف و متضاد۱. آسمانجل، آلاخونوالاخون، بیخانمان، خانهبدوش، دربدر، سرگردان، ویلان ۲. پراکنده، پریشان، متفرق ۳. تبعید ۴. بیسامان، سرگردان، سرگشته
آوارهفرهنگ انتشارات معین(رِ) 1 - (ص .) بی خانمان ، دربه در. 2 - گم گشته . 3 - فراری . 4 - پراکنده ، پریشان . 5 - ( اِ.) ستم ، آزار.
آوارهلغتنامه دهخداآواره . [ رَ / رِ ] (اِ) حساب . دفتر حساب . اوارجه . آمار. آماره . آوار که حسابهای پراکنده ٔ دیوانی در آن نویسند : بس دیر نمانده ست که ملک ملکان راآرند بدیوان ت
اوارةلغتنامه دهخدااوارة. [ اُ رَ ] (ع اِ) گرمای و هوای گرم . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (برهان ) (آنندراج ). اُوار. رجوع به اوار شود.
اواره گیرلغتنامه دهخدااواره گیر. [ اَ رَ / رِ ] (نف مرکب ) آماره گیر. آمارگیر. (یادداشت مرحوم دهخدا). رجوع به اواره و اوارجه شود.
آواره کردنلغتنامه دهخداآواره کردن . [ رَ / رِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) بیرون کردن . اخراج . تبعید کردن . جلاء دادن .