بنات النارلغتنامه دهخدابنات النار. [ ب َ تُن ْ نا ] (ع اِ مرکب ) انجره است . (فهرست مخزن الادویه ). گزنه . قریس . حریق . (یادداشت مرحوم دهخدا). رجوع به تذکره ٔ داود ضریر انطاکی شود.
بیت النارلغتنامه دهخدابیت النار. [ ب َ تُن ْ نا ] (ع اِ مرکب ) آتشکده . (دهار). آتشگاه گبران . (مهذب الاسماء). رجوع بدان کلمات شود.
بیوت النارلغتنامه دهخدابیوت النار. [ ب ُ تُن ْ نا ] (ع اِ مرکب ) ج ِ بیت النار. آتشکده ها. آتشگاهها. رجوع به بیت النار شود.
جبل النارلغتنامه دهخداجبل النار. [ ج َ ب َ لُن ْ نا ] (اِخ ) کوهی است در میان بحر عدن و پیوسته آتشی از آن جبل در اشتعال باشد. بعضی از عدنیان گویند که قومی ازنسل هارون در آن کوه ساکنن
رشتهلغتنامه دهخدارشته . [ رِ ت َ / ت ِ ] (اِ) ریسمان . (لغت محلی شوشتر، نسخه ٔ خطی کتابخانه ٔ مؤلف ) (برهان ). ریسمان و حبل و رسن . (ناظم الاطباء). تار ابریشمی یا پنبه ای . (از
خطادیکشنری عربی به فارسیلغزش , اشتباه , غلط , سهو , خطا , عقيده نادرست , تقصير , عيب , نقص , ناپاک , پليد , شنيع , ملعون , نادرست , خلا ف , طوفاني , حيله , جرزني , بازي بيقاعده , ناپاک
ذوالنون بن ابراهیم مصریلغتنامه دهخداذوالنون بن ابراهیم مصری . [ ذُن ْ نو ن ِ، ن ِ اِ م ِ م ِ ] (اِخ ) و منهم سفینه ٔ تحقیق و کرامت و گنجینه ٔ شرف اندر ولایت ابوالفیض ذوالنون بن ابراهیم المصری (رض
شلغتنامه دهخداش . (حرف ) حرف شانزدهم از الفبای فارسی و سیزدهم از حروف هجای عرب و بیست و یکم از حروف ابجد و در حساب ترتیبی نماینده ٔ عدد شانزده است و به حساب جُمَّل آن را به س
دورانلغتنامه دهخدادوران . [ دَ ] (از ع ، اِمص ، اِ) گردش . (ناظم الاطباء) (فرهنگ لغات مؤلف ). گرد. گردی . چرخ . طوران . گردانی . چرخش . دوران به سکون و او در اصل به فتح «واو» اس