تحلاقلغتنامه دهخداتحلاق . [ ت َ ] (اِخ ) یوم ُ تَحْلاق ِاللِمَم ؛ روز جنگ قبیله ٔ تغلب با بکربن وائل ، چه در این روز حلق شعارآنان بود. (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). از ایا
مَثَلُفرهنگ واژگان قرآنمَثل - مِثال - وصف - صفت (در عبارتهايي نظير :مثل الفريقين کالاعمي و الاصم و البصير و السميع هل يستويان .کلمه مثل به معناي وصف است ، ولي بيشتر در مثلهاي رايج در
مملوکلغتنامه دهخدامملوک . [ م َ ] (ع ص ، اِ) بنده و ملک کرده . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). بنده . (غیاث اللغات ). بنده ٔ درم خریده . (دهار). غلام . برده . مولی . زر
ابوالمثویلغتنامه دهخداابوالمثوی . [ اَ بُل ْ م َ وا ] (ع ص مرکب ، اِ مرکب ) مرد خداوند خانه . (المزهر) (دهار). مرد میزبان . (مهذب الاسماء). ابوالمنزل . صاحبخانه . خانه خدا. مهماندار.