اهلاًلغتنامه دهخدااهلاً. [اَ لَن ] (صوت ) در عربی مفعول مطلق است اهلاً و سهلاً. اهلاً و مرحباً، مأخوذ از تازی ؛ خوش آمدید. (ناظم الاطباء). اهلاًبک ، مرحباًبک ؛ خوش آمدی است که ب
اهلاً و سهلاًفرهنگ انتشارات معین(اَ لَ نْ وَ سَ لَ نْ) [ ع . ] (شب جم .) مرحبا، خوش آمدید (به عنوان تعارف هنگام ملاقات ).
اهل الغتنامه دهخدااهل ا. [ اَ لُل ْ لاه ] (ع اِ مرکب ) مردان متقی و پارسا : مردی از اهل اﷲ رسید و وقوف بمددی را به ایشان تلقین کرد. (انیس الطالبین ص 114). و رجوع به اهل و ترکیبات
اهلاًلغتنامه دهخدااهلاً. [اَ لَن ] (صوت ) در عربی مفعول مطلق است اهلاً و سهلاً. اهلاً و مرحباً، مأخوذ از تازی ؛ خوش آمدید. (ناظم الاطباء). اهلاًبک ، مرحباًبک ؛ خوش آمدی است که ب
مرحبالغتنامه دهخدامرحبا. [ م َ ح َ ] (ع صوت ) کلمه ٔ ترحیب است . مرحبا و اهلا و سهلا. (از متن اللغة). این لفظ در عرب برای تعظیم مهمان گویند. (از غیاث اللغات ). خوش آمدی ! خیر مقد
مؤهللغتنامه دهخدامؤهل . [ م ُ ءَهَْ هَِ ] (ع ص ) سزاوارکننده . آنکه شایسته و سزاوار می کند. (ناظم الاطباء). || اهلاً و سهلاً گوینده . (از منتهی الارب ).
اطوعلغتنامه دهخدااطوع . [ اَطْ وَ ] (ع ن تف ) فرمانبردارتر و مطیعتر. (ناظم الاطباء). طائعتر: ماخلق شیئاً الا هو اطوع من بنی آدم . (حدیث ). ارخصها لحماً و اطوعها اهلاً. (مافروخی