بنت اقعدی و قومیلغتنامه دهخدابنت اقعدی و قومی . [ ب ِ ت ُ اُ ع ُ وَ ] (ع ترکیب عطفی ) کسی که از شدت ضرب مضطرب گشته ، گاهی بایستد و گاهی بنشیند. (از المرصع).
بنت اقعدی و قومیلغتنامه دهخدابنت اقعدی و قومی . [ ب ِ ت ُ اُ ع ُ وَ ] (ع ترکیب عطفی ) کسی که از شدت ضرب مضطرب گشته ، گاهی بایستد و گاهی بنشیند. (از المرصع).
داهلغتنامه دهخداداه . (اِ) کنیزک . (برهان ) (غیاث ). امه . خدمتکار کنیز. مولاة. جاریه . وصیفه . خادمه . پرستار. (حاشیه ٔ فرهنگ اسدی نخجوانی ) (برهان ). مقابل بنده . مقابل عبد.
جروللغتنامه دهخداجرول . [ ج َرْ وَ ] (اِخ ) ابن اوس بن مالک عیسی معروف بحطیئه و مکنی به ابوملکیة. از شعرای مخضرم عرب بود که دوره ٔ جاهلیت و اسلام را هر دو درک کرد وبقولی تا زمان