ارخسلغتنامه دهخداارخس . [ اُ خ ِ ] (یونانی ، اِ) بیونانی خصی الکلب است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). ارخص . ارخیس .
ارخسلغتنامه دهخداارخس . [ اُ رُ ] (اِخ ) اسم قریه ای است از ناحیه ٔ شاوذار از نواحی سمرقند، مجاور جبال ، بین آن و سمرقند چهار فرسنگ مسافت است . (معجم البلدان ). رُخس .
ابرخس الزفنیلغتنامه دهخداابرخس الزفنی . [ اِ ب َ خ ُ ؟ ] (اِخ ) [ کذا ] او راست : کتاب صناعةالجبر معروف به حدود، و این کتاب را ابوالوفا محمدبن محمد الحاسب البوزجانی النیشابوری نقل و اصل
ابرخسلغتنامه دهخداابرخس . [ اِ ب َ خ ُ ] (اِخ ) نام بزرگترین هیئت شناس باستانی یونانی . مولد او به نیقیا در نیمه ٔ قرن دویم از میلاد. و گویند او مخترع اسطرلاب است . ابن الندیم گو
hoversدیکشنری انگلیسی به فارسیغرق شدن، پلکیدن، شناور و آویزان بودن، در تردید بودن، منتظر شدن، در حال توقف پر زدن
ارخسلغتنامه دهخداارخس . [ اُ خ ِ ] (یونانی ، اِ) بیونانی خصی الکلب است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). ارخص . ارخیس .
ارخسلغتنامه دهخداارخس . [ اُ رُ ] (اِخ ) اسم قریه ای است از ناحیه ٔ شاوذار از نواحی سمرقند، مجاور جبال ، بین آن و سمرقند چهار فرسنگ مسافت است . (معجم البلدان ). رُخس .
ارخصلغتنامه دهخداارخص .[ اُ خ ِ ] (یونانی ، اِ) بیونانی خصی الکلب است . (فهرست مخزن الادویه ). ارخس .
ابرخس الزفنیلغتنامه دهخداابرخس الزفنی . [ اِ ب َ خ ُ ؟ ] (اِخ ) [ کذا ] او راست : کتاب صناعةالجبر معروف به حدود، و این کتاب را ابوالوفا محمدبن محمد الحاسب البوزجانی النیشابوری نقل و اصل