اهرابلغتنامه دهخدااهراب . [ اِ ] (ع مص ) سخت درافتادن در کاری و مستغرق شدن در آن . || بکوشش رفتن ترسان و گریزان . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). شتافتن در تک . (الم
احرابلغتنامه دهخدااحراب . [ اِ ] (ع مص ) احراب نخل ؛ شکوفه آوردن خرمابن . || احراب کسی ؛ دلالت کردن او را بر تاراج مال دشمن . دلالت کردن بر غنیمت . (زوزنی ) (تاج المصادر). || احر
ارهابدیکشنری عربی به فارسیدهشت , ترس زياد , وحشت , بلا , بچه شيطان , ارعابگري , ايجاد ترس و وحشت در مردم
درافتادنلغتنامه دهخدادرافتادن . [ دَ اُ دَ ] (مص مرکب ) حادث شدن . اتفاق افتادن . روی دادن : تا یک روز به هرات بودم ، مهمی بزرگ در شب درافتاد. (تاریخ بیهقی ). || افتادن . واقع شدن :
تبریزلغتنامه دهخداتبریز. [ ت َ ] (اِخ ) نام شهری است در آذربایجان در اقلیم پنجم ... و مردم آنجا اکثر آهنگرند و جلال الدین سیوطی در لب الالباب نوشته که تبریز بالکسر شهری است قریب