اهدابلغتنامه دهخدااهداب . [ اَ ] (ع اِ) ج ِ هَدَب . || ج ِ هُدب و هُدُب . (ناظم الاطباء). رجوع به کلمات مذکور شود.
اهدابلغتنامه دهخدااهداب . [ اِ ] (ع مص ) دراز وفروهشته شاخ گردیدن درخت . (منتهی الارب ) (آنندراج ). دراز گردیدن و فروهشته شاخ گردیدن . (ناظم الاطباء).
اهدابفرهنگ انتشارات معین( اَ ) [ ع . ] (اِ.) جِ هُدب . 1 - مژه های چشم . 2 - برگ های نازک و باریک . 3 - ریشة باریک جامه .
احدابلغتنامه دهخدااحداب . [ اِ ] (ع مص ) مهربان گردانیدن : احدب علیه . || گوژپشت گردانیدن : اَحدَبه اﷲ.
آدابفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. عادات و رسوم که در یک جامعه پذیرفته شده.۲. [جمعِ ادب] روشهای نیکو.
مرطیلغتنامه دهخدامرطی . [ م َ رَ طا ] (ع ص ، اِ) نوعی از دویدن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). اصمعی گوید آن سریعتر از «تقریب » است و کندتر از «اهداب ». (از اقرب الموارد). |
هدبلغتنامه دهخداهدب . [ هََ دَ ] (ع مص ) درازمژه گردیدن چشم . || دراز و فروهشته شاخ گشتن درخت . || (اِ) شاخهای ارطی و مانند آن . || هر برگ درخت که همیشه باشد چون سرو. || هر گیا
طالیقونلغتنامه دهخداطالیقون . (معرب ، اِ) طالِقون . به فارسی ، مس رست گویند. و صفر عربی ، و روی لغت فارسی عبارت از اوست ، چه در بعضی از معادن مس بدون گداز بهم میرسد، و خودرو است ،
ابیوردیلغتنامه دهخداابیوردی . [ اَ وَ ] (اِخ ) محمدبن احمد الأبیوردی الکوفنی و کوفن یکی از قراء ابیورد است و یاقوت گوید: ابوالمظفر محمدبن ابی العباس احمدبن محمد ابی العباس احمدبن