اهبتلغتنامه دهخدااهبت . [ اُ ب َ ] (ع اِ) اهبة. ساز و یراق . (از منتخب بنقل غیاث اللغات ). عدت . عدة. ساز. سامان . ساختگی . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). ساز و ساختگی کار. (ناظم ال
اهبتفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. آنچه از وسایل سفر تهیه کنند؛ لوازم زندگانی.۲. سازوبرگ جنگ.۳. سازوسامان.
احبطدیکشنری عربی به فارسیپيش دستي کردن بر , پيش جستن بر , پيش افتادن , ممانعت کردن , کمين , کمينگاه , خنثي کردن , هيچ کردن , باطل کردن , نااميد کردن , فکر کسي را خراب کردن , فاسدشدن
اهبتیلغتنامه دهخدااهبتی . [ اُ ب َ ] (ع اِ) ساز و یراق و این لفظ در حقیقت اهبت است بدون یای تحتانی ساز و یراق . چون در انشاء به یاء واقع شده است لهذا در اینجا برعایت بعضی کسان بی
اهبتیلغتنامه دهخدااهبتی . [ اُ ب َ ] (ع اِ) ساز و یراق و این لفظ در حقیقت اهبت است بدون یای تحتانی ساز و یراق . چون در انشاء به یاء واقع شده است لهذا در اینجا برعایت بعضی کسان بی
اهبةلغتنامه دهخدااهبة. [ اُ ب َ ] (ع اِ)ساز و ساختگی کار. ج ، اُهَب . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). اهبت . و رجوع به اهب و اهبت شود.
ساز لشکرلغتنامه دهخداساز لشکر. [ زِ ل َ ک َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) تجهیزات لشکر. اهبت . عُدّت . رجوع به ساز شود.
ساز و عدتلغتنامه دهخداساز و عدت . [ زُ ع ُدْ دَ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) ساز و برگ . برگ و ساز. ساز و اهبت : و کیخسرو و لشکر او با ساز و عدت تمام روی بدیشان نهادند. (فارسنامه ٔ ابن
ملایک سپاهلغتنامه دهخداملایک سپاه . [ م َ ی ِ س ِ ] (ص مرکب ) که سپاه از ملایک دارد. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا). آنکه لشکر از فرشتگان داشته باشد : ذات اعظم خدایگانی که در اهبت جها