اه اهلغتنامه دهخدااه اه . [ اِه ْ اِه ْ ] (اِصوت ) اسم صوت سرفه . || (صوت ) کلمه ای که برای اظهار تعجب گفته شود. (از یادداشت بخط مؤلف ).
احاحلغتنامه دهخدااحاح . [ اُ ] (ع اِ) احیح . احیحة. تشنگی . || خشم . (منتهی الارب ). || درد دل که از اندوه پیدا شود. غصه و اندوه . || ناله . (منتهی الارب ).
ابأهلغتنامه دهخداابأه . [ اِءَ ] (ع مص ) قصاص کردن . || با مأوی بردن . || بازگردانیدن . || گریختن . || پوست را دباغت کردن . پیراستن پوست را.
موافقمفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نتیجۀ استدلال له] موافقم! هوم، آهان، آها، آهاه، باشد اعلام موافقت: بلی، آری، اِ، آره، آمین، آفرین، احسنت، الله