اعانتلغتنامه دهخدااعانت . [ اِ ن َ ] (ع مص ) یاریگری و استعانت و مدد و نصرت و یاری و امداد و کمک . و شفقت و مهربانی و دستگیری و حمایت . (از ناظم الاطباء). یاری دادن . (آنندراج ). مضافرت . مظاهرت . معاونت . یارمندی . دستیاری . مساعدت . یاری کردن . رجوع به اعانة و اعانه شود.- <span class="hl
اهانتلغتنامه دهخدااهانت . [ اِ ن َ ] (ع مص ) اهانة. سبک داشتن کسی را. (صراح از غیاث اللغات ). خوار وذلیل گردانیدن . (ناظم الاطباء). حقیر و سبک داشتن کسی را و خواری کردن و با لفظ کشیدن و کردن مستعمل است . (آنندراج ). خوار کردن . حقیر داشتن . سبکداشت . حقیر شمردن . خوار داشتن . خوار گرفتن . توهی
متکبردیکشنری عربی به فارسیموهن , اهانت اور , بيهوده , عبث , بيفايده , باطل , پوچ , ناچيز , جزيي , تهي , مغرور , خودبين , مغرورانه , بطور بيهوده
موهنلغتنامه دهخداموهن . [ هَِ ] (ع ص ) کسی و یا چیزی که سست و ضعیف و ناتوان می کند. (ناظم الاطباء). سست کننده . (از منتهی الارب ) : ذلکم و أن ّاﷲ موهن کید الکافرین . (قرآن 18/8)؛ این است شما رابه درستی که خدا سست کننده ٔ مکر کافران اس
اهانتلغتنامه دهخدااهانت . [ اِ ن َ ] (ع مص ) اهانة. سبک داشتن کسی را. (صراح از غیاث اللغات ). خوار وذلیل گردانیدن . (ناظم الاطباء). حقیر و سبک داشتن کسی را و خواری کردن و با لفظ کشیدن و کردن مستعمل است . (آنندراج ). خوار کردن . حقیر داشتن . سبکداشت . حقیر شمردن . خوار داشتن . خوار گرفتن . توهی
اهانتلغتنامه دهخدااهانت . [ اِ ن َ ] (ع مص ) اهانة. سبک داشتن کسی را. (صراح از غیاث اللغات ). خوار وذلیل گردانیدن . (ناظم الاطباء). حقیر و سبک داشتن کسی را و خواری کردن و با لفظ کشیدن و کردن مستعمل است . (آنندراج ). خوار کردن . حقیر داشتن . سبکداشت . حقیر شمردن . خوار داشتن . خوار گرفتن . توهی