اهابلغتنامه دهخدااهاب . [ اِ ] (ع اِ) پوست یا پوست ناپیراسته . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). پوست حیوان که آنرا دباغت نکرده باشند یا پوست مطلق . (منتخب از غیاث اللغا
اهابةلغتنامه دهخدااهابة. [ اِ ب َ ] (ع مص )خواندن بهیمه را. (تاج المصادر بیهقی ) (المصادرزوزنی ). بانگ زدن بر شتر به لفظ هاب هاب یا خواندن و یا زجر کردن بدان لفظ. و بانگ زدن بر گ
اهابةلغتنامه دهخدااهابة. [ اِ ب َ ] (ع مص )خواندن بهیمه را. (تاج المصادر بیهقی ) (المصادرزوزنی ). بانگ زدن بر شتر به لفظ هاب هاب یا خواندن و یا زجر کردن بدان لفظ. و بانگ زدن بر گ
منجوللغتنامه دهخدامنجول . [ م َ ] (ع ص ) اهاب منجول ؛ پوست شکافته ٔ بازکرده . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد).