انیسهلغتنامه دهخداانیسه . [ اَ س َ / س ِ ] (اِ) هرچیز بسته که بدشواری از هم جدا شود. (برهان ). هرچیز بسته و منعقد که بدشواری از هم جدا گشته و حل گردد. (ناظم الاطباء) (آنندراج ).
انیسهفرهنگ نامها(تلفظ: anise) (عربی) (مؤنث انیس) ، زن انس گیرنده و همدم ، زن مصاحب و همنشین . ← اَنیس .
آنیسهلغتنامه دهخداآنیسه . [ س َ / س ِ ] (ص ) هر چیز بسته که بدشواری باز شود. به معنی خون بسته ومداد بسته و امثال آن نیز آمده است و آن را آنیسته نیز گویند. (برهان ). دَلَمه . انبس
انیسةلغتنامه دهخداانیسة. [ اَ س َ ] (ع ص ) مؤنث انیس یعنی زن انس گیرنده . (ناظم الاطباء). || (اِ) مرغی است تیزبین ، آواز آن به شتر نر ماند و نزدیک آبها جای گیرد و رنگی زیبا دارد
اصحاب یزیدبن انیسةلغتنامه دهخدااصحاب یزیدبن انیسة. [اَ ب ِ ی َ دِ ن ِ اَ س َ ] (اِخ ) گروهی از پیروان یزیدبن انیسة خارجی بودند. یزید در بصره میزیست ، آنگاه به تون از سرزمین فارس رفت و نخست از
انیسةلغتنامه دهخداانیسة. [ اَ س َ ] (ع ص ) مؤنث انیس یعنی زن انس گیرنده . (ناظم الاطباء). || (اِ) مرغی است تیزبین ، آواز آن به شتر نر ماند و نزدیک آبها جای گیرد و رنگی زیبا دارد
اصحاب یزیدبن انیسةلغتنامه دهخدااصحاب یزیدبن انیسة. [اَ ب ِ ی َ دِ ن ِ اَ س َ ] (اِخ ) گروهی از پیروان یزیدبن انیسة خارجی بودند. یزید در بصره میزیست ، آنگاه به تون از سرزمین فارس رفت و نخست از
حارثلغتنامه دهخداحارث . [ رِ ] (اِخ ) ابن یزیدبن انیسه (و یا به قول ابی حاتم و عبدالرحمن بن قاسم ، ابی انیسه ) از بنی معیص بن عامربن لؤی القرشی العامری . پیش از اسلام آوردن او،
یزیدلغتنامه دهخدایزید. [ ی َ ] (اِخ ) ابن انیسة یا یزید اهوازی ، از خوارج بود و گروهی از خوارج بدو منسوبند و به نام یزیدیه معروف . (از لباب الانساب ). پیشوای فرقه ٔ یزیدیه . (از
یزیدلغتنامه دهخدایزید. [ ی َ ] (اِخ ) ابن ابی انیسه . رئیس یزیدیه ، فرقه ای از خوارج . (از مفاتیح ). رجوع به یزیدبن انیسة و یزیدی و یزیدیه شود.