انگیزشدیکشنری فارسی به انگلیسیarousal, elicitation, evocation, excitation, fillip, innervation, instigation, motivation, prod, provocation, stimulation, stir, temptation
انگیزشلغتنامه دهخداانگیزش . [ اَ زِ ] (اِمص از انگیزیدن و انگیختن ) تحریک . ترغیب . تحریض . || هیجان . (ناظم الاطباء). || بعث . نشور. قیامت . حشر. نشر. رستاخیز. (یادداشت مؤلف ) :
انگیزشفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار فردی؛ عام ، ترغیب، تشویق، تحسین، تهییج، وسوسه، اغوا، تطمیع، فریب، فشار، تأثیر امر بهمعروف، امر، دستور نهی ازمنکر، نهی، بازداشتن ترویج، اشاعه، عاد
انگیزش اخلاقیmoral motivation1,ethical motivation1واژههای مصوب فرهنگستانبرانگیختن یا برانگیخته شدن فاعل اخلاقی به انجام دادن عملی که شأن اخلاقی دارد