انگشتگویش اصفهانی تکیه ای: angošt طاری: angošt طامه ای: angošt طرقی: angošt کشه ای: angošt نطنزی: ongušt / panǰa
انگشتلغتنامه دهخداانگشت . [اَ گ ُ ] (اِ) هریک از اجزای متحرک پنجگانه ٔ دست و پای انسان . (از فرهنگ فارسی معین ). اصبع. شنترة. (از منتهی الارب ). اصبوع . کلک .بنان . (یادداشت مؤل
تعجب کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات فردی ردن، درشگفت ماندن، متعجبشدن، شگفت آمدن، عجب آمدن، حیرت کردن، متحیر بودن، متعجب بودن، ماندن، مات ماندن، انتظار نداشتن انگشت تعجب به دهانگرفتن
دهانلغتنامه دهخدادهان . [ دَ ] (اِ) فم . (دهار) (ترجمان القرآن ). جوفی که در پایین صورت انسان و دیگر حیوانات واقع شده و از وی آواز و صوت خارج گشته و غذا و طعام را دریافت می کند.
دندانلغتنامه دهخدادندان . [ دَ ] (اِ) سن . (ترجمان القرآن ) (از برهان ) . هر یک از ساختمان های سخت استخوانی که در دو فک بالا و پایین مهره داران (یا در بسیاری از مهره داران پست )
برفلغتنامه دهخدابرف . [ ب َ ] (اِ) یکی از ریزشهای آسمانی و نیز نام پوششی که از آن بر زمین تشکیل می گرددو اگرچه در عرف این کلمه هم به آنچه می بارد و هم برآنچه بر زمین نشسته است