۱. = انگاشتن
۲. انگارنده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): سهلانگار.
۳. (قید، شبه جمله) [عامیانه] گویی؛ به نظر میرسد.
۴. (فعل) بپندار؛ تصور کن.
〈 انگار کردن: (مصدر متعدی) پندار کردن؛ فرض کردن؛ گمان کردن؛ خیال کردن
〈 انگارنهانگار: [عامیانه] هنگامی گفته میشود که شخصی خود را ناآگاه جلوه میدهد و اتفاقی را نادیده میگیرد.
۱. پنداشت، پندار، تخیل، تصور، خیال، فرض، فکر
۲. پنداری، گویا، گویی
idea, imagination, like , presumption, supposition